English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8198 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
black matrix U صفحه تصویر CRT که نقاط فسفری اطراف رنگ سیاه هستند تا شدت را بیشتر کنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
matrix U روشی که کلیدهای صفحه کلید به صورت آرایه اتصالات قرار گرفته اند
matrix U الگوی نقاط که یک حرف را نشان می دهند
matrix U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix U آرایه داده ها یا اعداد به صورت سط ر و ستون
matrix U آرایه اتصالات بین دروازههای منط قی که تولید تعدادی تابع منط قی ممکن میکند
matrix U الگوی نقاط که یک حرف را روی صفحه نمایش یا matrix-dot یا چاپگر لیزری نشان میدهد
matrix U ماتریس [ریاضی]
z matrix U ماتریس "زد"
y matrix U ماتریس ایگرگ
matrix U جابجایی سط ر و ستون در آرایه
matrix U زمینه ملاط
matrix U قالب
matrix U زهدان
matrix U رحم
matrix U بچه دان موطن
matrix U جای پیدایش ماتریس
matrix U ماتریس
matrix U ماترس
matrix U شبکه
matrix U جدول اعداد
null matrix U ماتریس تهی
nonsingular matrix U ماتریس عادی
singular matrix U ماتریس تکین
singular matrix U ماتریس غیر عادی
singular matrix U ماتریس ویژه
singular matrix U ماتریس منفرد
singular matrix U ماتریش ویژه
semidefinite matrix U ماتریس نیمه معین
residual matrix U ماتریس مازاد
payoff matrix U ماتریس بازدهی در تئوری بازیها
order of matrix U مرتبه ماتریس
null matrix U ماتریس صفر
square matrix U ماتریس مربع
square matrix U ماتریس مربعی
matrix multiplication U ضرب ماتریس [ریاضی]
nail matrix U جایگاهناخن
the transpose of a matrix U ترانهاده یک ماتریس [ریاضی]
unit matrix U ماترسی که عناصر قطر اصلی همگی برابر یک و بقیه عناصرش صفر باشند
unit matrix U ماتریس واحد
triangular matrix U ماتریس مثلثی
transpose matrix U ماتریس که جای سطر و ستون ان عوض شده باشد
transpose matrix U ماتریس برگردان
nonsingular matrix U ماتریس ناتکین
symmetric matrix U ماتریس متقارن
nonsingular matrix U ماتریس ناویژه
matrix or matrices U رحم
matrix or matrices U زهدان
identity matrix U ماتریس واحد
identity matrix U ماتریسی مربع که در ان کلیه عناصرقطر اصلی یک و سایر عناصرصفر باشند
impedance matrix U ماتریس امپدانس
impedance matrix U ماتریس مقاومت فاهری
incidence matrix U ماتریس تلاقی
inverse matrix U ماتریس عکس
invert matrix U ماتریس معکوس
matrix notation U نمایش ماتریسی
matrix mechnics U مکانیک ماتریسی
lattice matrix U ماتریس
leontief matrix U ماتریس لئونتیف
leontief matrix U اجزاء ماتریس لئونتیف در قطراصلی اعداد مثبت و سایراجزاء ان اعداد منفی یا صفرهستند .
factor matrix U ماتریس عاملی
matrix or matrices U شکم
nonsingular matrix U ماتریس غیر منفرد
minor of matrix U کهاد ماتریس
matrix storage U انباره ماتریسی
matrix printer U چاپگر ماتریسی
matrix or matrices U کالبد
boolean matrix U ماتریس بولی
matrix or matrices U قرارگاه گوهر
matrix or matrices U قالب
matrix or matrices U بچه دان
core matrix U ماتریس چنبرهای
correlation matrix U ماتریس همبستگی
diagonal matrix U ماتریس قطری
dot matrix U ماتریس نقطهای
dot matrix U روش شکل دادن به حروف با استفاده ازنقاط درون ماتریسهای مستط یلی
matrix algebra U جبر ماتریس
invertible matrix U ماتریس وارون [ریاضی]
triangular matrix U ماتریس مثلثی [ریاضی]
Jacobi matrix U ماتریس ژاکوبی [ریاضی]
adjoint matrix U ماتریس الحاقی [ریاضی]
diagonal matrix U ماتریسی که همه اجزای ان به جز اجزای قطر اصلی صفر باشد
adjunct matrix U ماتریس الحاقی [ریاضی]
matrix or matrices U تخمدان
identity matrix U ماتریس همانی [ریاضی]
belief value matrix U شبکه باورها و ارزشها
square matrix U ماتریس مربعی [ریاضی]
unit matrix U ماتریس همانی [ریاضی]
dot matrix printer U چاپگر با ماتریس نقطهای
multivariable multimethod matrix U ماتریس چند متغیری- چندروشی
wire matrix printer U یک چاپگر برخوردی که علائم ماتریس نقطهای را در هربار علامت با فشردن انتهای سیم معینی بر روی نوارمرکبی و کاغذ چاپ میکند چاپگر ماتریسی سیمی
positive definite matrix U ماتریس همیشه مثبت
upper triangular matrix U ماتریس بالا مثلثی [ریاضی]
lower triangular matrix U ماتریس پایین مثلثی [ریاضی]
principal diagonal [matrix] U قطر اصلی [ریاضی]
primary diagonal [matrix] U قطر اصلی [ریاضی]
dot matrix printers U چاپگر با ماتریس نقطهای
dot matrix printers U چاپگر یا ماتریس نقطهای
matrix isolation spectroscopy U طیف بینی مجزا شده درماتریس
impluse response matrix U ماتریس انتقال ضربه
magnetic matrix memory U حافظه ماتریس مغناطیسی
dot matrix character U کاراکتر ماتریس نقطهای
dot matrix printer U چاپگر یا ماتریس نقطهای
the main diagonal of a matrix U قطر اصلی یک ماتریس [ریاضی]
black U سیاه رنگ
black U چرک وکثیف
black U تیره
black U سیاه
look black U متغیر بنظر امدن
black out U قطع کامل برق خاموش شدن چراغ ها خاموشی شهر
black U سیاه شده
black out U خاموشی
black U زشت
black U بی رنگ
black U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
black U 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black U بستانکار بودن در حساب
black U بازیگر دوم شطرنج
black U سیاه کردن
he went there in black U اوبا جامه سیاه انجا رفت
black U سیاه رنگی
black U دوده لباس عزا
black U سیاهی
black U تهدید امیز عبوسانه
black out U حرکت با چراغ جنگی در شب خاموشی شبانه استتار شبانه
to black out U سیاه کردن
black d. U دم گاز خفه کننده
in the black <idiom> U سود بردن
to black out U قلم زدن
black salsify U شنگ
black square U خانهسیاه
black Maria U اتومبیل گشتی پلیس
black stone U مهرهیسیاه
black economy U پولیکهبدوناطلاعدولتبرایفرارازمالیاتکسبشود
black marketeer U کسیکهدربازارسیاهفعالیتدارد
black bread U نانسیاه
black ball U توپسیاه
jet-black U سیاه سیاه
black vomit U طاعون زرد [پزشکی] [بیماری]
jet-black U سیاه شبقی
jet-black U سیاه براق و تیره
black marks U سابقهی بد
black marketeering U دادوستددربازارسیاه
blue-black U آبیپررنگ
black coffee U قهوه سیاه
black coffee U قهوه بدون شیر
There is no colour beyond black . <proverb> U بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
black ant U مورچه سیاه [حشره شناسی]
black vomit U تب زرد [پزشکی] [بیماری]
You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb> U با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
Black will take no other hue. <proverb> U بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
in black and white <idiom> U بصورت نوشتار
Black and white. U سیاه وسفید ( عکس ؟ فیلم وغیره )
They were dressed all in black. U همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
They were all dreesd in black. U تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
black spot U جادهباآمارتصادفبالا
black section U گروهیغیراداریدرداخلیکحزبسیاسیکهمدافعحقوقسیاهپوستاناست
black mark U سابقهی بد
black Marias U اتومبیل گشتی پلیس
platinum black U گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
platinum black U پلاتین سیاه
black eye U بدنامی
black eye U سیاهی اطراف چشم
black eye U چشم سیاه
black eye U سیه چشم
black and white U چاپ
black and white U دستنوشته
black and white U سیاه و سفید
black pudding U سوسیستولیدشدهازگوشتوخونخوک
to lool black U خشمگین یا متغیر بنظر امدن
slate black U رنگ ارغوانی مایل بسیاه
to be in ones black books U مغضوب کسی واقع شدن
slate black U رنگ سیاه سنگ لوحی
the black sea U دریای سیاه
black eyes U سیه چشم
black eyes U چشم سیاه
black eyes U سیاهی اطراف چشم
Black sheep U جوجه اردک زشت [اصطلاح روزمره]
black eyes U بدنامی
night black U سیاه
black box U سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
black wool U پشم سیاه
give someone a black look U با خشم به کسی نگاه کردن
black light U تابش فرابنفش
to look at the black side [about something] U بدبین بودن [برای چیزی]
black armband U سرآستین [برای سوگواری ]
the black race U نژاد سیاه
black flag U پرچم دزدان دریایی
black brittleness U ترک سیاه
black brittleness U شکستگی سیاه
black book U کتاب سیاه
black body U جسم سیاه
black body U قسمت خطرناک
black bile U سوداء
black bile U صفرای سیاه
black beetle U سوسک گرمابه
black ash U خاکستر سیاه
black art U سحر
black art U جادوگری
black anneal U سیاه گداختن
black a vised U سیه چرده
Recent search history Forum search
3she brought disgrace on the family.
1full population , sparsely populated matrix
1Given that the admittance matrix will not be full, further savings in storage requirements can be made.
1however, since this matrix is also symmetrical across its leading diagonal, little more than 50 percent of it need be stored
1it exists as a series of acidic ,yellow to black macromolecules of unknown but high molecular weight
0Keep working hard on your appearance 'Cause you know when you're in, you're in The drive flickers like a candle Accessing lines stored within Old man berates the congregation Instill a fear he'll soo
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com